27.5.09

Peace? what peace?...

19.1.09

No good like the rest?


I can say and I guess we can all say that without a single doubt that Barack Obama became the president of USA mostly because he is black. Well, I can also say that because of this most of us are thinking he will make the revolunionaty change that so many of us have wanted and waited for so long. In a way it was a sigh of relief for the Muslims around the world, maybe now with the new 'black' American president the world will not be so hostile and racist towards Muslims, maybe now as soon as a bomb sets off anywhere around the world the first people we turn to and blame are not Muslims, maybe now everytime we go past a muslim woman wearing hijab the first words that come into our heads is not 'terrorist'.
We'r now looking at Obama to change things, make our lives a little more peaceful and make people less hostile towards each other. So much has happened and so many things have gone wrong, Afghanistan, Iraq and now Palestine...the twin towers, the January bombings in London...almost sounds as if the world is at war.
But maybe we shouldn't get our hopes so high? Just like someone said to me, it's all an excitement with the new president and everything but after the election excitement he'll just be as no good as the rest...

17.1.09

Do we want Hitler back?

Now that the Jews are slaughtering innocent people, do we want Hitler back?

Is this the Jews way of proving they are strong and will not even be bullied again like what Hitler did to them?

What Israel is doing to Palestine is not any different to what Hitler did to the Jews?

So this is politics...then what about all those innocent children in Palestine who don't know what politics means?

Israel's Genocide

On the news they call it the 'fighting' between Israel and Palestine. What 'fighting'? Fighting is when two sides are battling for something, this is not two sides, this is Israel just dropping bombs into Palestine with an excuse that Hamas is not giving up.
What has happened to humanity, if this was Iran or any other country other than Israel the whole world would have interfered by now. But this is Israel...can the world so easily just let matters get out of hand so much that nearly 1000 innocent Israeli civilians have been slaughtered, and for Israel to carry on.
The most disgusting thing is that the Israeli civilians do not feel the slightest bit of remorse, the slightest bit of sympathy. As a matter of fact they are happy with the matter.

This is no longer a battle or a so called fight, this is Israel wanting to take what is not theirs. This is Israel committing genocide with the world just watching...

16.12.08

black and white

من یاد گرفته ام که سپیدی را، از سیاهی باید شناخت. به بیانی دیگر اگر رنگ سیاه نباشد، سپیدی را نمی توان درک کرد

14.12.08

...تو یه دنیای دیگه...

هروقت یه چیزی مربوط بهش پیش میاد، پروانهای تو دلم شروع می‌کنن پر پر زدن. یه جوری میشم، یه احساس دلتنگی‌...

دوستش دارم، می‌خوام تا صبح بشینم باهاش حرف بزنم...از همچی‌ بگم، دنیا، ستاره ها، آدما، زندگی‌...ولی‌ وقتی‌ باهاشم لال میشم نمیتونم حرف بزنم. همیی حرفا تو سرم هی‌ میچرخن. دلم می‌خواد همیشه باهاش باشم، تو اقوشش خوابم ببره، با موهام بازی کنه، همونجوری که همیشه با دستای زبرش از کار کردن صورتمو لمس کنه، تو گوشم نجوا کنه بگه دوستم داره، بگه چرا تو زندگیش زود تر نیومدم بگه چرا باید انقد از هم دور باشیم بگه خوبم بگه دلش برام تنگ شده بود...دلم برات تنگ شده، خیلی‌...دوستت دارم...

چرا اینجور آدما میان تو زندگیت. نمیتونم باهاش باشم، نمیتونم ولی‌ خیلی‌ سخته، دوستش دارم. نمیدونم عاشقشم یا نه چون نمیدونم عشق چیی...کاش یکی‌ بود بهم میگفت، بهم میگفت می‌تونم تا آخر عمرم باهاش زندگی‌ کنم یا نه، آره خودم نمیدونم، نمیتونم این تصمیمو بگیرم، می‌خوام ولی‌ تو این دنیا نه، نمیتونیم با هم باشیم، اینجا نه، تو اینا دنیا نه

...تو یه دنیای دیگه...

10.12.08

If you're there then give me a sign

If you're there, then give me a sign. If not, then leave me alone.
I hate thinking about you - about your existence...about your might, your power, your size, your actions...
I need to know, I have to know...
How can I go on living, for the rest of my life and not know, not be sure whether you exist or you don't. Can you imagine, of course you can...but can you? how am I supposed to know, I don't know anything about you...all I know is to trust you...and not doubt...
how?...why?...

5.12.08

با ذباله زندگی‌ کن


تقریبا یک چهارم جمعیت پاکستان فقیر دست بندی میشوند

تو زبالهای مردم میگردن، چارتا چیز پیدا کنن، از رو بازیافتش زندگی‌ کنن...

ایران خودمونم دست کمی‌ نداره، در سال ۲۰۰۵ حد عقل نود درصد از جمعیت ایران زیر 'poverty line' زندگی‌ میکردن. اینم از پول نفتمون.

منم اینجا با یه لیوان چایی داغ لم دادم، لپتاپمم جلم دارم از روز تعطیلم و وبلاگ نوشتن لذت میبرم...

24.11.08

...I want to wake up,

and be in a different world...

23.11.08

...مادر و دوست پسرش بچه هفده ماه خود را با شکنجه به قتل میرسانند




با کمبوده عشق و محبت، بچه کوچک (Baby P) به کتک خوردن و رنج کشیدن عادت کرده بود.
روز ۳ آگوست ۲۰۰۸ مرگ Baby P اعلام میشود. جسد او سراشار از کبودگی و زخم بود:

چند عدد از ناخونها مفقود بودند
پارگی عمیق در کنارهٔ گوش با نشانی‌ کشش از سر
یکی‌ از دندانهای جلو با ضربه کنده شده و در روده بزرگ یافت شد (قورت داده شده بود)

Baby P با مادر و دوست پسر مادرش در یک خانه کوچک و با سه سگ زندگی‌ میکرد. پدر Baby P از مادرش جدا شده بود. چندین بار Baby P به دلایل مختلف به دکتر مراجعه شده بود. که هر دفعه مادر Baby P یک بهانه‌ای مثل بچم زمین خورده و کبود شده استفاده میکرد. کارمندان خدمات اجتماعی که مرتب به خانهBaby P سر میزدند شکست خوردند که مشکلی‌ را تشخیص بدهند. در یک ویزیت کارمند توضیح داد که وقتی‌ به دیدنه Baby P در منزلش رفتم یک بیسکویت شکلاتی در دست خود داشت، اطراف دهانش و دستهایش کاملا شکلاتی بود، به این دلیل زخمهای انگشتها و دستهایش قابل تشخیص نبودند.
دوست پسر مادر Baby P او را کتک و اذیت میکرد؛ سگ‌ها را تربیت میکرد که سر Baby P را گاز بگیرند، سر انگشتانش را چنان فشار میداد کهBaby P وحشتناک جیغ می‌کشید.
...

موجودی بی‌ گیناه تر از بچه‌ای هفته ماه وجود نداره...حالم به هم خورد وقتی‌ در مورد Baby P تو اخبار شنیدم.ما انسانها چه مجودات وحشتناکی‌ میتونیم باشیم. یک مادر میتونه انقدر بی‌ رحمو کثافت باشه که سر بچش، بچه‌ای که نه ماه تو وجودش زندگی‌ میکرد همچین بلایی بیاره.بارها Baby P به دکتر یا بیمارستان مراجعه شده بود، هیچ دکتری تشخیش نداد، حتا کرمندان خدمات اجتماعی که کارشون و وزیفشون تشخیص دادن این جور مسائل.

یادم میوفته به زمانهای جنگو از چه روش‌هایی‌ برای شکنجه استفاده میکردن...چه قدر انسانها می‌تونن وحشتناک‌ترین موجودات دنیا باشن

...


...شعار

17.11.08

...آغاز

...دستهایم را در باغچه میکارم

سبز خواهم شد

میدانم

میدانم

میدانم...

گفتم اولین پستمو با یکی‌ از شعرهای مورد علاقم شروع کنم...